روزای بهاری من
جاستین بعد از شنیدن این خبر این موضوع رو انکار کرد و جانا هم هیچی نگفت چون نقشه داشت. فردا جانا پیش دوست دختر سابق جاستین رفت و نقششو بهش گفت تانیا هم قبول کرد اونا پیش ایزابل و جاستین رفتن و جاستین بعد دیدن تانیا تعجب کرد تانیا به اتاق رفت تا موهاش رو درست کنه و اینم نقشه بود جاستین هم به اتاق میره و در همون لحظه تانیا میگه تو عاشقم بودی ؟ اره عاشقت بودم .جانا با ایزابل تنها بود و بهش گفت برو تو اتاق تا واقیتو بدونی موقعی که تانیا جاستین رو بغل کرده بود همون موقع ایزابل اونا رو دید و خیلی ناراحت شد. اون بهشون گفت ازتون متنفرم چطوری تونستین این کارو کنین و بعد گفت از خونه من برین بیرون جانا موند و گفت اون تو رو گول زد اون بهت دروغ گفت ایزابل با گریه گفت تو میدونستی و به من نگفتی چطور تونستی این کارو کنی اون رفت ولی جانا دستشو گرفت اما اون رفت اون روز روز بارونی بود اون توی بارون گریه کرد و قش کرد شب شد جانا دید که ایزابل هنوز نیمده همون موقع به گوشی جانا زنگ زدن و گفتن بیمارستان life خانم ایزابل حامله هستن بهتون تبریک میگم. جانا گوشی رو قطع کرد و سریع به بیمارستان رفت و خیلی خوشحال شد
نظرات شما عزیزان:
وبمو ساختم
بیا ببین ونظر بده
بای بای
яima |